" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٩: نهال وحشت ما خالی از ثمر نبود

نهال وحشت ما خالی از ثمر نبود
زخود برامدن ناله بی اثر نبود
زمحو جلوه مجو لذت شناسائی
که چشم آینه را بهره نظر نبود
حصار عالم بیچارگی دهان بلاست
پناه مادم تیغست اگر سپر نبود
غبار هر دو جهان در سراغ ما خون کرد
ز رنگ باخته در هیچ جا اثر نبود
زسعی جسم مکش منت سبکروحی
خوش است بار مسیحا بدوش خر نبود
سراغ منزل مقصد زخاکساران پرس
کسی چو جاده درین دشت راهبر نبود
زبسکه الفت مردم عذاب روحانیست
فشار قبر چو آغوش یکدگر نبود
طلسم حیرت ما منظر تجلی اوست
غرور حسن زآئینه بیخبر نبود
بغیر ساز عدم هر چه هست رسوائیست
مباد سایه شب بر سر سحر نبود
زبان چه عافیت اندوزد از سخن (بیدل)
زعرض نغمه خودساز صرفه بر نبود