نه با ساز هوس جوشد نه بر کسب هنر پیچد
طبیعت چون رسا افتد بمعنی بیشتر پیچد
باین آشفتگی ما را کجا راحت چه جمیعت
هوای طره ات جای نفس بر دل مگر پیچد
گمان حلقه دام است آن صید نزاکت را
گر از چشم منش تار نگاهی بر کمر پیچد
زاسباب هوس بر هر چه پیچی فال کلفت زن
گره پیدا کند در هر کجائی بر شکر پیچد
شب امید طی شد وقت آن آمد که نومیدی
غبار ما ضعیفان هم بدامان سحر پیچد
جنونم داغ شد در کسوت ناموس خودداری
گریبانی چو گل دامن کنم تا بر کمر پیچد
امید عافیت گر هست از تیغ است بسمل را
غریق بحر الفت به که بو موج خطر پیچد
زسامان تعلقها پریشانی غنیمت دان
همه دام است اگر این رشتها بر یکدگر پیچد
نزاکت گاه نار کیست یارب کلک تصویرم
دو عالم رنگ گرداند سر موئی اگر پیچد
برنگ شمع مجنون گرفتاری دلی دارم
که زنجیرش گر از پا واکنی چون مو بسر پیچد
بانداز خرام او مباد از خودروی (بیدل)
که ترسم گردش رنگت عنان ناز در پیچد