نه تنها از قدح مستی و از گل رنگ می جوشد
نوای محفل قدرت بصد آهنگ می جوشد
بجا واماندنت زیر قدم صد دشت گم دارد
اگر در گرش آئی خانه با فرسنگ می جوشد
جهان را بی تائمل کرده نظاره زین غافل
که این حیرت فزا از سینهای تنگ می جوشد
درین صحرا که یکسر بال طاوس است اجزایش
غباری گر بخود بالد همان نیرنگ می جوشد