" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٢: نه غنچه سر بگریبان کشیده میماند

نه غنچه سر بگریبان کشیده میماند
زسایه سر وهم اینجا خمیده میماند
زمین و زلزله گردون و صد جنون گردش
درین دو ورطه کسی آرمیده میماند
زبلبل و گل این باغ تا دهند سراغ
پر شکسته و رنگ پریده میماند
زیاس شیشه رشکی مگر زنیم بسنگ
وگرنه صبح طرب نامیده میماند
خیال نشتر مژگان کیست در گلشن
که شاخ گل برگ خون کشیده میماند
بدور زلف نو گیسوی مهوشان یکسر
بنارسائی تاک بریده میماند
چو گل بذوق هوس هرزه خندنبوان بود
شکفتگی بدهان دریده میماند
خیال کینه بدل گر همه سر موئیست
بصد قیامت خار خلیده میماند
طراوت من و مائی که مایه اش نفس است
بخونی از رگ بسمل چکیده میماند
گداخت حیرتم از نارسائی اشکی
که آب میشود و محو دیده میماند
زبسکه رشته ساز نفس گسیخته است
نشاط دل بنوای رمیده میماند
غنیمت است دمی چند مشق ناله کنیم
قفس بصفحه مسطر کشیده میماند
بهر چه وانگری سر بدامن خاک است
جهان باشک زمژگان چکیده میماند
حیا نخواست خیالش بدل نقاب درد
که داغ حسرت (بیدل) بدیده میماند