نه فخر میدمد اینجا نه ننگ میبارد
برین نشان که تو داری خدنگ میبارد
فریب ابر گرم خورده ازین غافل
که قطره قطره همان چشم تنگ میبارد
دگر چه چاره بجز خامشی که همچو حباب
بر آبگینه ما آه سنگ میبارد
وداع فرصت برق و شرار خرمن کن
بمزرعیکه شتاب از درنگ میبارد
بهار این چمن از بسکه وحشت اندود است
زداغ لاله جنون پلنگ میبارد
به پرسش دل چاک که سوده ناخن
که رنگ خون بهارت زچنگ میبارد
بحیرتم که نگاه از چه حیرت آب دهم
زخار و گل همه حسن فرنگ میبارد
دل شکسته خمستان یاد نرگس کیست
که اشکم از مژه ساغر بچنگ میبارد
مخور فریب مروت زچرخ مینا رنگ
که جای باده ازین شیشه سنگ میبارد
زآبیاری کشت حسد تبرا کن
که خون عافیت از ساز جنگ میبارد
خطاست تهمت جرائت بعجز ما بستن
هزار آبله بر پای لنگ میبارد
مخواه غیر تو هم زغنیا (بیدل)
که ابرمزرع این قوم بنگ میبارد