هر جا طپش شمع درینخانه نهفتند
ناموس پر افشانی پروانه نهفتند
آشفتگی ئی داشت خم طره لیلی
در پیچش موی سر دیوانه نهفتند
همواری از اندیشه اضداد بهم خورد
چون اره دم تیغ بدندانه نهفتند
از سلسله خط خبر نقطه مپرسید
تا ریشه قدم زد بجنون دانه نهفتند
شد هستی بی پرده حجاب عدم ما
در گنج عیان صورت ویروانه نهفتند
در چاک گریبان نفس معنی رازیست
باریکی آن مو بهمین شانه نهفتند
نامحرم دل ماند جهانی چه توانکرد
هر چند که بود آئینه در خانه نهفتند
بی سیر خط جام محال است توان یافت
آن جاده که در لغزش مستانه نهفتند
در پرده آن خواب که چشم همه پوشید
کس نیست بفهمد که چه افسانه نهفتند
کار همه با مبتذل یکدگر افتاد
فریاد که آن معنی بیگانه نهفتند
حسرت بدل از مطلب نایاب جنون کرد
خمیازه عیان گشت چو پیمانه نهفتند
(بیدل) بتقاضای تعین چه توانکرد
پوشیدگی ئی بود که درمانه نهفتند