" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٤٩: هر کجا عشاق را درد طلب منظور شد

هر کجا عشاق را درد طلب منظور شد
رفتن رنگ دو عالم خون یک ناسور شد
رنگ منت برنمیدارد دل اهل صفا
صبح زخم خویش ار خود مرهم کافور شد
بسکه دیدم الفت آفاق لبریز گزند
دیده احباب بر من خانه زنبور شد
بیقرارانت دماغ حسرتی میسوختند
یکشرر از پرده بیرون زد چراغ طور شد
دل چه سامان کز شکست آرزو بر هم نچید
بسکه مو آورد این چینی سر فغفور شد
بود بی تعمیرئی صرف بنای کائنات
دل خرابی کرد کاین و پروانه معمور شد
ترک انصاف از رسوم انتظام یمن نیست
بسکه چشم از معنیم پوشید حاسد کور شد
گاه طوفان غضب از چین ابرو باک نیست
از شکست پل نترسد سیل چون پرزور شد
زین همه حسرت که مردم در خمارش مرده اند
جمع شد خمیازه ئی چند و دهان گور شد
آبله بی سعی پا مردی نمی آید بدست
ریشه تاک از دویدن صاحب انگور شد
محنت پیریست (بیدل) حاصل عیش شباب
هر که شب می خورد خواهد صبحدم مخمور شد