" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٥٤: هر که آمد در جهان بیکس تر از ما میرود

هر که آمد در جهان بیکس تر از ما میرود
کاروانها زین ره باریک تنها میرود
از شکست اعتبار آگاه باید زیستن
نیست بی گرد پری راهیکه مینا میرود
سر خط مضمون زلفش کج رقم افتاده است
شانه گر صد خامه پردازد چلیپا میرود
گر سر رفتن بود سوی گریبان رو کنید
شمع زین محفل برون بی زحمت پا میرود
بی وداع جاه نتوان از دنائت وارهید
سایه با آثار این دیوار یکجا میرود
طمطراق عالم عبرت تماشاکردنی است
پیش پیشش بانگ خر گرم است مرزا میرود
زاهدان بر خود مچینید اینقدر سودای پوچ
ریش و فش آخر چو پشم از کون دنیا میرود
انتظار صبح محشر عالمی را خاک کرد
عمرها رفت و همین امروز و فردا میرود
کاش موهومی بفریاد غبار ما رسد
رنگ ها باید پری افشاند عنقا میرود
در کمین صنعت علم و فنون دیوانگیست
بام و در بی جستجو آخر بصحرا میرود
شش جهت وامانده یاس سراغ مدعاست
نام فرصت نیست کم گر بر زبانها میرود
حیف دانائی که گردد غافل از آزادگی
در تلاش گوهر آب روی دریا میرود
دوستان گر مدعا عرض پیام آرزوست
قاصد دیگر چه لازم فرصت ما میرود
پی غلط کرده است (بیدل) آمد و رفت نفس
خلق می آید بآئینی که گویا میرود