هر نفس دل صد هزار اندیشه پیدا میکند
جنبش این دانه چندین ریشه پیدا میکند
اقتضای جلوه دارد اینقدر تمهید رنگ
تا پری بی پرده گردد شیشه پیدا میکند
شمع این محفل مرا بر سوختن پروانه کرد
هر که باشد غیرت از هم پیشه پیدا میکند
مرد را سامان غیرت عارضی نبود که شیر
ناخن و دندان همان در بیشه پیدا میکند
در زوال عمر وضع قامت پیری بس است
نخل این باغ از خمیدن تیشه پیدا میکند
یاس دل کم نیست گر خواهی زخود برخاستن
نشه واری از شکست این شیشه پیدا میکند
حسرت پیکان او بی ناله نپسندد مرا
آخر این تخم محبت ریشه پیدا میکند
دل وفا بلبل نوا واعظ فسون عاشق جنون
هر کسی در خورد همت پیشه پیدا میکند
عرصه آفاق جای جلوه یک ناله نیست
نی گره از تنگی این بیشه پیدا میکند
(بیدل) از سیر تامل خانه دل نگذری
نقشها این پرده اندیشه پیدا میکند