" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٦٩: هوس پیمای فرصت گرد کلفت در قفس دارد

هوس پیمای فرصت گرد کلفت در قفس دارد
همین خاک است و بس گر شیشه ساعت نفس دارد
لب از خمیازه صبح قیامت تا نمی بندی
خم آسودگی جوش شراب خام رس دارد
در سعی جنون زن از وبال هوش بیرون آ
بزحمت تا نگیرد کوچه دانش عسس دارد
نه تنها شامل هستی است عشق بی نشان جوهر
عدم هم زان معیت دستگاه پیش و پس دارد
جنون الرحیلی شش جهت پیچیده عالم را
مپرس از کاروان منزل هم آهنگ جرس دارد
برون آر از طبیعت خار خار وهم آسودن
که چشم بینیازان از رگ این خواب خس دارد
نفس هر پرزدن خون دگر در پرده میریزد
طبیب زندگی شغلی همین نیش مجس دارد
خراش دامن عزت مخواه از ترک خوش خوئی
که راه کوی بدکیشی سگان بیمرس دارد
محبت عمرها شد رفته میجوشد زخاطرها
ندارد جز فراموشی کسی گر یاد کس دارد
ندامت نیست غافل از کمین هیچکس (بیدل)
بهر دستی که عبرت وارسد دست مگس دارد