یاران فسانه های تو و من شنیده اند
دیدن ندیده و نشنیدن شنیده اند
نامحرمان انجمنستان حسن و عشق
آواز بلبل آنسوی گلشن شنیده اند
غافل زماجرای دل و وحشت نفس
بسمل به پیش چشم و طپیدن شنیده اند
خلقی نگشته محرم ناموس آبرو
نام چراغ در ته دامن شنیده اند
گر فیض اشک حاصل موی سفید نیست
از شیر صبح بوی چه روغن شنیده اند
جز شبهه حضور بدوران چه میرسد
زان بت که نام او زبرهمن شنیده اند
عشاق سرنوشت کلیم و نوای طور
از خامشان قصه ایمن شنیده اند
رمز تجرد بفلک رفتن مسیح
مستان زبی زبانی سوزن شنیده اند
لب خشک میدوند حریفان بکوی عشق
گویا صلای نان مراغن شنیده اند
بی بهره میدوند حریفان زساز جسم
هر چند شش جهت همه تن تن شنیده اند
هر جا نوای عین و سوی میخورد بگوش
از پرده تو یا زلب من شنیده اند
صور است شور دهر و کسی را تمیز نیست
یک سر کران ترانه الکن شنیده اند
افسانه نیست آئینه دار مآل شمع
آثار تیره گی همه روشن شنیده اند
جمعی نبرده راه به حرمان سرای عمر
آتش گرفته دامن خرمن شنیده اند
(بیدل) شهید طبع ادب را زبان کجاست
حرف سر بریده زگردن شنیده اند