" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٨٦: یکسر مو گر هوس از فکر جاهی بگذرد

یکسر مو گر هوس از فکر جاهی بگذرد
پشم ما بالد بحدی کز کلاهی بگذرد
شمع محفل داغ میگردد کز آهی بگذرد
آه از آنروزی که حرص از دستگاهی بگذرد
دست رنج سعی آزادی نمیگردد تلف
کهکشان بالد گر از برگ کاهی بگذرد
در جنون دارد کسی تا کی سر زنجیر اشک
سرده این دیوانه را شاید براهی بگذرد
روشنست از جاده انصاف حکم ما زشمع
داغ نقش پاست گر زین ره نگاهی بگذرد
شمع بردار از مزار تیره روزان وفا
باش تا بر خاک مژگان سیاهی بگذرد
ازغبار ماسواد عجز روشن کردنی است
باید این خط هم بچشمت گاه گاهی بگذرد
عرض مطلب یک فلک ره دارد از دل تا زبان
چون سحر صد نردبان بندی که آهی بگذرد
برنمیدارد چو گردون عمر تمکین وحشتم
ننگ آن جولان که از من سال ماهی بگذرد
ترک دنیا هم دلیل پایه دون همتیست
سر بمعنی پا شود تا از کلاهی بگذرد
ناله نی میکشد از موجوج آب آواز پا
عمر عاشق گر همی در زیر چاهی بگذرد
بی فنا ممکن مدان (بیدل) گذشتن زین محیط
بستن مژگان شود پل تا نگاهی بگذرد