" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٨٩: از بسکه زد خیال توام آب در نظر

از بسکه زد خیال توام آب در نظر
مژگان شکسته ام ز رگ خواب در نظر
هر گوهری که در صدف دیده داشتم
از خجلت نثار تو شد آب در نظر
روز و شبم بعالم سیر خیال تست
خورشید در مقابل و مهتاب در نظر
تا کی در انتظار بهار تبسمت
شبنم صفت نمک زدن خواب در نظر
آنجا که نیست ابروی بت قبله حضور
خون میخورد برهمن محراب در نظر
ما در مقام آئینه رنگ دیگریم
چون اشک داغ در دل و سیماب در نظر
بیچاره آدمی بتکلف کجا رود
اوهام در تخیل و اسباب در نظر
تا گل کند نگاه بمژگان تنیده است
از زلف کیست اینقدرم تاب در نظر
ای جلوه انتظار پری سیر شیشه کن
جز لفظ نیست معنی نایاب در نظر
(بیدل) در انتظار تو دارد زآه و اشک
صد گردباد در دل و گرداب در نظر