" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٩١: ای ابرنی بباغ و نه در لاله زار بار

ای ابرنی بباغ و نه در لاله زار بار
یادی زاشک من کن و در کوی یار بار
قامت بجهد حلقه شد اما چه فایده
ما را ندارد دل بدر اختیار بار
آئینه وصال ندارد غبار وهم
بندد اگر زکشور ما انتظار بار
از درد زه برا که درین انجمن هنوز
ننهاده است حامله اعتبار بار
ای شمع گریه تو دل انجمن گداخت
ای اشک شعله بار به خاک مزار بار
درد شکست دل همه را در زمین نشاند
یک شیشه کرده اند بر این کوهسار بار
هر چند آستان کرم تشنه وفاست
آب رخ طلب نتوان ریخت بار بار
گر در مزاج جوش غنا کسب پختگی است
دیگ شعور را نسزد ننگ و عار بار
ناموس یکجهان غم ازین دشت میبریم
پیری توهم بدوش من از خم گذار بار
گلچنی حدیقه تسلیم آگهی است
باغ بهار خیره سری گو میار بار
(بیدل) زهر دو کون فراموشیت خوش است
زین بیش نیست گر همه گویم هزار بار