ایهوس قطع نفس کن ساعتی دنگم گذار
بیخماری نیست مستی شیشه در سنگم گذار
بوی منت برنمیدارد دماغ همتم
ازغرض بر دار دست و بر دل تنگم گذار
بیخودان محمل کش گرد دو عالم وحشتند
گر شکست دامنت بارست بر رنگم گذار
ای جنون عمریست میخواهم دلی خالی کنم
شیشه ام را بشکن و گوشی بر آهنگم گذار
کس ندارد جز عرق تاب جدال اهل شرم
آب شو آنگه قدم در عرصه جنگم گذار
داغ را غیر از سیاهی سایه دیوار نیست
یکدوروزی عافیت آینه در زنگم گذار
بی جنون دنیا و عقبی کسوت ناکامی است
زین دو دامن یگ گریبان وار در چنگم گذار
پله میزان موهومی نمی باشد گران
گو فلک همچون شرر در سنگ بی سنگم گذار
بیدماغی نقد امکانرا ودیعت خانه ایست
مهر هر گنجی که خواهی بر دل تنگم گذار
نه فلک (بیدل) غبار آستان نیستی است
گر تو مرد اعتباری پا باورنگم گذار