" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٩٥: بار شاد ادب در دستگاه خودسران مگذر

بار شاد ادب در دستگاه خودسران مگذر
دهل نابسته بر لب در صف واعظ گران مگذر
به تحسین خسیسان هیچ نفرینی نمی باشد
بروی تیغ بگذر بر لب بیجوهران مگذر
دو عالم ننگ دارد یکقدم لغزش بخود بستن
چو خط امتحان بر جاده کج مسطران مگذر
تهی شو از خود و راحت شمر آفات دنیا را
گر این کشتی نداری از محیط بیکران مگذر
مروت نیست ای منعم زدرویشان تبرایت
بشکر فربهی از پهلوی این لاغران مگذر
بخوان نعمت اهل دول ننگست خو کردن
اگر آدم سرشتی در چرا گاه خران مگذر
سراغ عافیت از خلق بیرون تازئی دارد
بهر سوی بگذری زیندشت و در جز بر کران مگذر
تامل در طریق عشق دارد محمل خجلت
بهر راهی که میباید گذشت از خود گران مگذر
تجرد پیشه را نام تعلق می گزد (بیدل)
مسیحا گرنه از کوچه سوزن گران مگذر