بصفحه ئی که حدیث جنون کنم تحریر
زسطر ناله تراود چو شیون از زنجیر
چه ممکنست درین انجمن نهان ماند
سیاه بختی عاشق چو مو بکاسه شیر
خرابه دل محزون بینوایانرا
بجز غبار تمنا که میکند تعمیر
بهار هستی اگر این بود خوشا رنگی
که صرف کرد سپهرش بپرده تصویر
زدست اهل عدم هر چه آید اعجاز است
بخدمتم نپذیرند اگر کنم تقصیر
شرار کاغذم از آه من حذر مکنید
که هم بخود زنم آتش اگر کنم تائثیر
گرفتم اینکه درین دشت بی نشان مقصد
بمنزلی نرسیدی سراغ آبله گیر
سواد نسخه ئی ما سخت مبهم افتاده است
خیال حیرت آینه میکند تحریر
نگشت سعی امل سد راه وحشت عمر
بپای شعله نشد موج خار و خس زنجیر
زمین طینت ما نیست کینه خیز نفاق
بآب آتش یاقوت کرده اند خمیر
بخود ستم مکن ای ظالم حسد بنیاد
که هست یکسر پیکان همیشه در دل تیر
حذر ززمزمه عندلیب ما (بیدل)
که اخگر است بمنقار ما چو آتشگیر