ترک دنیا کن غم این سحر باطل برمدار
آنچه پشت پاش بردارد تو بر دل برمدار
تا نگردد همتت ممنون سامان غنا
چون گهر زین بحر غیر از گرد ساحل برمدار
گر زجمع مال سودی بایدت برداشتن
غیر این باری که دارد طبع سایل بر مدار
از حیا دور است سعی خفت روشندلان
شمع اگر خاموش هم گردد زمحفل برمدار
سجده مقبول است در هر دین و آئینی که هست
گر قدم دزدیدی از ره سر زمنزل بر مدار
گر مروت قدردان آبروی زندگیست
تا توانی چون نفس دست از سر دل بر مدار
ذوق بیرنگی برون رنگ نتوان یافتن
محو لیلی باش و چشم از گرد محمل بر مدار
آنقدر خون شهیدت گلفروش ناز نیست
رنگ ناموس حنا از دست قاتل بر مدار
تا مبادا پا خورد خواب جنون هنگامئه
خاک آن منزل که دارد خون بسمل بر مدار
پیش قاتل شرم دار از دیده قربانیان
تا نگه باقیست مژگان در مقابل بر مدار
از تماشاخانه امکان بعبرت قانعم
یارب این گوهر زپیش چشم (بیدل) برمدار