" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١١٧: در چمن تا قامتش انداز شوخی کرد سر

در چمن تا قامتش انداز شوخی کرد سر
سرو خاکستر شد و پرواز قمری کرد سر
بی نیازی لازم اقبال عشق افتاده است
عجز مجنون آخر استغنا بلیلی کرد سر
آسمان عمریست در ایجاد دل خون میخورد
تا کجا بحر از گهر خواهد تسلی کرد سر
زین محیطش بیش نتوان برد جز رنج پری
از رگ گردن چو موج آنکس که دعوی کرد سر
در حقیقت هیچکس از هیچکس ممتاز نیست
نور با ظلمت درین محفل مساوی کرد سر
شاهد بیباکی گردون هجوم انجم است
جوش ساغر داشت کاین طاوس مستی کرد سر
قابل جولان اشکم عرصه دیگر کجاست
هر دو عالم خاک شد کاین طفل بازی کرد سر
بسکه فرصت بر گذشتن محمل تعجیل داشت
تا دم از فردا زدم افسانه دی کرد سر
مقصد کلی بفکر کار خویش افتادنست
بی گریبان نیست هر راهی که خواهی کرد سر
(بیدل) از وضع ادب مگذر که گوهر در محیط
پای سعی موجرا از ترک دعوی کرد سر