درین ادبکده جز سر بهیچ جا مگذار
جهان تمام زمین دلست پا مگذار
چو خامه تا نکشی خفت نگونساری
بحرف هیچکس انگشت ژاژ خامگذار
تظلم ضعفا چند گیردت دنبال
بهر رهی که روی گرد بر قفا مگذار
درآتشیم زبرق گذشته فرصت
سپند تا نجهی پا بخاک ما مگذار
جهان قلمرو مشق سیاه کاری نیست
چو امتحان قلم نقطه جابجا مگذار
مقیم خلوت ناموس بی نشانی باش
درت اگر همه دست و دلست وامگذار
قناعت آینه ئی نیست مختلف تمثال
غبار خود بره منت صفا مگذار
ترانه نگه واپسین چه ابرام است
زخود ودیعت حسرت درین سرا مگذار
جبین شمع بقدر نم آشیان صباست
تو نیز یک دو عرق دامن حیا مگذار
حمایت تو بهارآفرین چتر گل است
بفرق بی کلهان دست بی حنا مگذار
شنیده ام توئی آنجا که کس نمیباشد
مرا زقافله ئی بیکسان جدا مگذار
بداغ میرسد از شعلهای شمع آواز
کزین شررکده رفتیم ما تو جا مگذار
رموز دهر عیانست فهم کن (بیدل)
بنای فطرت خود برفسانه ها مگذار