" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٣٢: سیر گلزار که یارب در نظر دارد بهار

سیر گلزار که یارب در نظر دارد بهار
از پر طاوس دامن بر کمر دارد بهار
شبنم ما را بحیرت آب میباید شدن
کز دل هر ذره طوفانی دگر دارد بهار
رنگ دامن چیدن و بوی گل از خود رفتنست
هر کجا گل میکند برگ سفر دارد بهار
جلوه تا دیدی نهان شد رنگ تا دیدی شکست
فرصت عرض تماشا اینقدر دارد بهار
محرم نبض رم و آرام ما عشقست و بس
از رگ گل تا خط سنبل خیر دارد بهار
ای خرد چون بوی گل دیگر سراغ ما مگیر
در جنون سرداد ما را تا چه سردارد بهار
سیر این گلشن غنیمت دان که فرصت بیش نیست
در طلسم خنده گل بال و پر دارد بهار
بوی گل عمریست خون آلوده رنگست و بس
ناوکی از آه بلبل در جگر دارد بهار
لاله داغ و گل گریبان چاک و بلبل نوحه گر
غیر عبرت زینچمن دیگر چه بردارد بهار
زندگی می باید اسباب طرب معدوم نیست
رنگ هر جا رفته باشد در نظر دارد بهار
زخم دل عمریست در گرد نفس خوابانده ام
در گریبانی که من دارم سحر دارد بهارم
کهنه درس فطرتیم ای آگهی سرمایگان
چند روزی شد که ما را بیخبر دارد بهار
چند باید بود مغرور طراوتهای وهم
شبنمستان نیست (بیدل) چشم تر دارد بهار