" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٣٧: قد خمیده ندارد بغیر ناله حضور

قد خمیده ندارد بغیر ناله حضور
که نیست خانه زنجیر بیصدا معمور
وجود عاریت آینه دار تسلیم است
مخواه غیر خمیدن زپیکر مزدور
محیط فال حبابی نزد زهستی من
نماید آینه ام را مگر سراب از دور
بیاد جلوه قناعت کن و فضول مباش
که سخت آینه سوز است حسن خلوت طور
نقاب معنی مطلوب از طلب واکرد
قدح دماندن خمیازه بر لب مخمور
شه سریر یقین شد کسی که چون حلاج
فراشت از علم دار رأیت منصور
در این جنونکده حیرت طراز عبرتهاست
کمال باقی یاران بدستگاه قصور
گزیر نیست بزیر فلک ز شادی و غم
بنوش و نیش مهیاست خانه زنبور
سفال خویش غنیمت شمر که مدتهاست
شکست چینی مو ریخت از سر فغفور
درا بملک قناعت که میخرند آنجا
غبار شوکت جم سرمه وار دیده مور
بچشم عبرت اگر بنگری نخواهی دید
زجامه جز کفن از خانها بغیر قبور
اگر نه کوری و غفلت فشرده مژگانت
گشاد چشم مدان جز تبسم لب گور
گواه غفلت آفاق کسب آگاهیست
همان خوشست که باشد بخواب دیده کور
زبان زحرف خطا محو کام به (بیدل)
بهر زه چند کشی دست از آستین شعور