" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٤٥: نه غنچه عافیت افسون نه گل بقا تأثیر

نه غنچه عافیت افسون نه گل بقا تأثیر
جهان رنگ شکست که میکند تعمیر
نشد زعالم و جاهل جز اینقدر و معلوم
که آن بخواب فتاد آن دگر پی تعبیر
گرفتم اوج پر است اعتبار عنقایت
بنارسائی بال مگس کلاغ میگرد
نفس مسوز بآرایش بساط جنون
بس است آبله فانوس خانه زنجیر
بتیغ هم نشود باز عقده گرداب
بموج خون مکن ای بحر ناخن تدبیر
بشرم کوش که بنیاد حس خوبانرا
گرفته اند در آب گهر گل تعمیر
دلیل عبرت ما نیست غیر آگاهی
گشاد دام نگاهست وحشت نخچیر
نیافتیم درین کارگاه فقر و غنا
کم احتیاجی خود جز کفایت تقدیر
چه ممکنست که ما را زیاس وانخرد
بقحط سال ترحم ذخیره تقصیر
زمان فرصت دیدار سخت موهومست
بسایه مژه نظاره میکند شبگیر
زتیغ حادثه پروا نمیکند (بیدل)
کسی که بر تن او جوشنست نقش حصیر