" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٦٠: خون شد دل و زاشک اثر میکشد هنوز

خون شد دل و زاشک اثر میکشد هنوز
ساز آب گشت و نغمه تر میکشد هنوز
حیرت بنقش صفحه امکان قلم کشید
مژگان خمار زیرو زبر میکشد هنوز
خلقی درین جنونکده وهم چون هلال
از سر گذشته تیغ و سپر میکشد هنوز
جوش غبار کم نشد از خاک رفتگان
منزل رسیده رنج سفر میکشد هنوز
ما را بوهم نشه تجرید داغ کرد
عریانی ئی که جامه زبر میکشد هنوز
نامحرمی بوصل هم از ما نمیرود
حیرت قدح زحلقه در میکشد هنوز
فرشست دستگاه حلاوت بکنج فقر
نی گشته بوریا و شکر میکشد هنوز
نشکسته گر درنگ زپرواز دم مزن
عنقا زآشیان تو پر میکشد هنوز
ایشمع نقش پرده تحقیق دیگر است
تصویرت انتظار سحرمیکشد هنوز
تخفیف حرص خواجه نشد پیکر دو تا
این گاو مرده بار دوخر میکشد هنوز
(بیدل) چه گنجها که نشد طعمه زمین
قارون بخاک رفته و زر میکشد هنوز