" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٦٣: رنگ طاقت سوخت اما وحشت آغازم هنوز

رنگ طاقت سوخت اما وحشت آغازم هنوز
چشم بر خاکستر بالست پروازم هنوز
بیتو پیش از اشک شبنم زین گلستان رفته ام
میدهد گل از شکست رنگ آوازم هنوز
پیکرم چون اشک در ضبط نفس گردید آب
می شمارد عشق چون آینه غمازم هنوز
زینچمن عمریست گلچین تماشای توام
دور از آغوش خیالت یک گل اندازم هنوز
زندگی وصلست اما کو سر و برگ تمیز
چون نفس صیدم بفتراکست میتازم هنوز
عشق حیرانم غبارم را کجا خواهد شکست
یکقلم پروازم و در جنگل بازم هنوز
مژده ئی از وصل دارم خانه خالی میکنم
ای نفس ضبطی که من آینه پردازم هنوز
رفته ام عمریست زین محفل نوای فرصتم
ساده لوحان رشته می بندند بر سازم هنوز
مرده ام اما همان رقص غبارم تازه است
خاک راه کیستم یارب که می نازم هنوز
یک قفس قمریست از شور جنون خاکسترم
چون نگه در سرمه هم میبالد آوازم هنوز
سوختن از شعله من خامی حسرت نبرد
دیده ام انجام کار و داغ آغازم هنوز
کی برم چون صبح کام از عشرت جان باختن
من که چون گل از ضعیفی رنگ میبازم هنوز
مشت خاکم تا کجا چرخم به پستی افگند
نقش پا گر افسرم سازد سرافرازم هنوز
شبنم رم طینتم (بیدل) گر افسردم چه باک
میرسد بر یکجهان بیطاقتی نازم هنوز