شماره ١٦٧: فتیله ئی بدل بیخبر زداغ افروز
فتیله ئی بدل بیخبر زداغ افروز
علاج خانه تاریک کن چراغ افروز
زباده برق عتاب آب دادنت ستمست
که گفت چهره برافروز و بیدماغ افروز
پری رخان بهزار انجمن قدح زده اند
تو این چراغ طرب یکدو گل بباغ افروز
دلیل منزل تحقیق ترک واسطه است
بسوز جاده و شمع ره سراغ افروز
امید شعله آواز بلبلان تا چند
بدود یاس دمی آشیان زاغ افروز
بغیر آبله پا دلیل راحت نیست
باین چراغ توهم گوشه فراغ افروز
اگر فتیله موج میت بتاب رسد
هزار انجمن از برق یک ایاغ افروز
دمی که صفحه بذوق فنا زدی آتش
ره طلب بگهرهای شب چراغ افروز
فروغ بزم وفا مغتنم شمر (بیدل)
چراغ اگر نفروزد کسی تو داغ افروز