بی پردگی کسوت هستی زحیا پرس
این جامه حریر است زعریانی ما پرس
آه است سراغ نم اشکی که نداریم
چون گم شود آینه شبنم زهوا پرس
اسرار وفا منحصر کام و زبان نیست
چون سبحه زهر عضو من این نکته جدا پرس
از مجمل هر چیز عیانست مفصل
کیفیت ابرام هم از دست دعا پرس
مستقبل امید دو عالم همه ماضی است
این مسله بر هر که رسی رو بقفا پرس
عالم همه آوازه پرواز خیالست
سرمنزل این قافله از بانگ درا پرس
جز تجربه سنگ محک عیب و هنر نیست
رمز کرم و خست مردم زگدا پرس
ای همت دونان سبب حاصل کامت
تدبیر گشاد گره از ناخن ما پرس
واماندگی از شش جهت آغوش گشوده است
راهی که بجائی نرسد از همه جا پرس
در گرد تک و پوی سلف ناله جنون داشت
دل گفت سراغ همه بی صوت و صدا پرس
(بیدل) بهوس طالب عنقا نتوان شد
تا گم شدن از خویش ره خانه ما پرس