" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٧٩: چند نشینی زکلفت دل مایوس

چند نشینی زکلفت دل مایوس
همچو دویدن بطبع آبله محبوس
از نفس از دل برآر رخت توهم
خانه آینه نیست عالم ناموس
ریخت ندامت بدامنم دل پر خون
آبله ئی بود حاصل کف افسوس
سرکشی از طینتم گمان نتوان برد
نقش قدم کس ندید جز بزمین بوس
دامن شب تا بکی بود کفن صبح
به که برائی زگرد کلفت ناموس
ناله در اشک زد زعجز رسائی
آبشد اینشعله از ترقی معکوس
صد چمن امید لیک داغ فسردن
نامه رنگم که بست بر پر طاوس
آتش دیر از هوای عشق بلند است
گبر نفس غره دمیدن ناقوس
چیست مجاز انفعال رمز حقیقت
جلوه عرق کرد گشت آینه محبوس
(بیدل) اگر دست ما زجام تهی شد
پای طلب کی شود زآبله مایوس