صبحست و دارد آن گل در سر هوای نرگس
از چشم ما بریزید آبی بپای نرگس
ابر بهار اقبال امروز سایه کیست
گل کرد تاج بر سر بال همای نرگس
آب و گل تعین این دلکشی ندارد
رنگ شکسته کیست طرف بنای نرگس
همچشم نوبهارم خوابم چه احتمال است
دارم غنودن اما تا غنچه های نرگس
بی انتظار نتوان از وصل کام دل برد
گل میرسد درین باغ یکسر قفای نرگس
حیرت برون این باغ راهی نمی گشاید
هر چند رسته باشد چشم از عصای نرگس
ما را باین دودم عیش با چتر گل چکار است
همسایه خزانیم زیر لوای نرگس
اقبال اوج گردون گر میگشود کاری
میل زمین نمیکرد دست دعای نرگس
تقلید چند باید در جلوه گاه تحقیق
پامال نور شمعست رنگ لقای نرگس
مضمون پیش پا نیز آسان نمیتوان خواند
صد صفر و یک الف بود عبرت فزای نرگس
چندانکه وارسیدیم رنگ خزان جنون داشت
ایکاش داغ می رست زین باغ جای نرگس
(بیدل) زچشم مردم دور است حق شناسی
کوریست خرمن اینجا چون دستهای نرگس