آئین خودآرائی از روز الستستش
دل تحفه مبر آنجا کاینه بدستستش
نخچیر فنا غیر از تسلیم چه اندیشد
در رنگ تو پردازد تیریکه بدستستش
طوفان کشاکش ها وضع نفست اینجا
ما ماهی آن بحریم کاین صورت شستستش
هر گه نسق هستی موصوف نفس باشد
دربند چه بندستش در بست چه بستستش
موضوع خیالات است آرایش این محفل
چون آینه عنقائی نی بود و نه هستستش
بر کوس و دهل نتوان بنیاد سلامت چید
دنیا گله ئی دارد کاین شور شکستستش
هر چند زمینگیریست جز نعل در آتش نیست
مانند سپند اینجا هر آبله جستستش
سر در قدم اشکم کاین شیشه بسنگ افگن
بی منت خودداری لغزیدن مستسش
بیمایگی فقرم تهمت کش هستی ماند
کمسایگی دیوار برگردن پستستش
چون نقش نگین (بیدل) پا در گل آفاتیم
هر چند بنائی ما سنگست شکستستش