" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٠١: اگر زین رنگ تمکین میزند موج از سراپایش

اگر زین رنگ تمکین میزند موج از سراپایش
خرام خویش هم مشکل تواند برد از جایش
بغارت رفته گرد خرام او دلی دارم
که چون گیسوی محبوبان پریشانیست اجزایش
زبان در سرمه میغلطد اسیران نگاهش را
صدا را هم رهائی نیست از مژگان گیرایش
نگاه از چشم حیرانم چو دود از داغ میجوشد
قیامت ریخت بر آینه ام برق تماشایش
نخواهد دود خود را شعله داغ خجلت پستی
نیفتد سایه بر خاک از غرور نخل بالایش
وفا در هر صفت بی رنگ تأثیری نمیباشد
هنوز از خاک مشتاقان حنائی میشود پایش
وداع هستی عاشق ندارد آنقدر کوشش
همان برگشتن از یاد تو خالی میکند جایش
نگردد زایل از اشک ندامت نقش پیشانی
خطوط موج شستن مشکل است از آب دریایش
ندارد طاقت یکجنبش مژگان دل عاشق
زبس چون اشک لبریز چکیدنهاست مینایش
باین هستی فنا را دستگاه رفع خجلت کن
بکام خس مگر از شعله بالد ناکسیهایش
باین بیمطلبی احرام خواهش بسته ام (بیدل)
که آگه نیست سایل هم زافسون تقاضایش