ای زلعلت سخن گلاب فروش
نگه از نرگست شراب فروش
تیغ ناز تو موجها دارد
از سر بیدلان حباب فروش
زین دو نیرنگ قطع نتوان کرد
جلوه گر باش یا نقاب فروش
ذره ئی مهر بی نشان خودی
هر کجا باشی آفتاب فروش
زاهدا کار عشق بی سببی است
تو دعاهای مستجاب فروش
فرصت اینجا ترانه عنقاست
گر توقف کنی شتاب فروش
میروی چشم بسته زین بازار
جنسهای نگه بخواب فروش
نقش هر ذره ئی که می بینی
آفتابیست انتخاب فروش
زندگانی قماش راحت نیست
تا نفس داری اضطراب فروش
برقتازان زخود برون رفتند
حیرت ما همان رکاب فروش
حرف بیموقع از حیا دور است
آبم از پیری شباب فروش
ای شعورت خیال باف جنون
این کتانها بماهتاب فروش
همه سقای آبروی خو داند
یکدو گوهر تو نیز آب فروش
(بیدل) اینجا کجاست دام و چه صید
دل کمندیست پیچ و تاب فروش