" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٠٥: ببر کشید زبس جوش نازکی تنگش

ببر کشید زبس جوش نازکی تنگش
فشار چین جبین ریخت با عرق رنگش
درینچمن سر و برگ حضور رنگ کراست
حنا اگر نکشد دامن گل از چنگش
گلی که بوی وفای تو در نظر دارد
بسنگ هم چه خیالست بشکند رنگش
بحیرتم چه تمنا شکست دامن اشک
که دارد آبله پائی نمیکند لنگش
خرد نداشت سر و برگ نشه تحقیق
زیکدوجام رساندم بعالم بنگش
تلاش وادی نومیدیم از آن بیش است
که اشک سبحه کشد در شمار فرسنگش
مزار کوهکن آندم که بیچراغ شود
فتیله تر کند از خون من رگ سنگش
اگر زآئینه دل غبار بردارند
عبیر پیرهن کعبه جو شد از رنگش
نیافتیم درین عبرت انجمن سازی
که چون سپند نغلطد بسرمه آهنگش
بخویش باز نشد چشم ما زوحشت عمر
دگر چه کار گشاید زفرصت تنگش
بچارسوی تأمل نیافتم (بیدل)
ترازوئی که گرانتر زدل بود سنگش