" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٠٧: برنگی کج کلاه افتاده خم در پیکر تیغش

برنگی کج کلاه افتاده خم در پیکر تیغش
که از حیرت محرف می خورد صورتگر تیغش
بجوی برگ گل آب از روانی دست می شوید
بسعی خون ما نتوان گذشت از معبر تیغش
درین محفل بساط راحتی دیگر نمی باشد
مگر در رنگ خون غلطم دمی بر بستر تیغش
چو موج از عجر گردن می کشد کر و فر امکان
نمایانست طوفان شکست ازلشکر تیغش
کدورت برنیارد طینت خورشید سیمایان
بیاض صبح دارد آینه روشنگر تیغش
گر آنجانی است زیر سایه برق بلابودن
زفرق کوه دشوارست خیزد لنگر تیغش
چو گل در پیکر افسرده ام ولی نمی باشد
بپرواز آیدم رنگی مگر از شهپر تیغش
کند گرد از کدامین کوچه خون بسملم یارب
سراغ نقش پائی برده ام تا جوهر تیغش
بهار فیض در رنگ شهادت خفته است اینجا
تبسم بر سحر دارد جراحت پرور تیغش
خط تسلیم سرمشق کمال دیگر است اینجا
بجوهر ناز دارد گردن فرمانبر تیغش
بخون (بیدلان) گویند ابرویش سری دارد
سر سودائی ئی منهم بقربان سرتیغش