" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢١٥: بهر بزمی که باشد جلوه فرما جوهر تیغش

بهر بزمی که باشد جلوه فرما جوهر تیغش
بچشم زخم دلها سرمه گردد جوهر تیغش
زلال آبروها میزند موج از پر بسمل
بکوثر سر فرو نارد تمناپرور تیغش
زرنگ خویش گردد پایمال برق نومیدی
کف خونی که نگذارند برگرد سر تیغش
چو آن مصرع که هر حرفش کشد تا معنی رنگین
بقصد خون من جوهر بود بال و پر تیغش
توان خواند از غرور حسن عجز حال مشتاقان
خطی جز سرنوشت ما ندارد دفتر تیغش
تغافل پیشه ئی در کار ابروی کجش دارد
کجا شور شهیدان بشنود گوش کر تیغش
بخون بسملی گر تهمت آلود هوس گردد
شفق بر خودطپد از رشک دامان تر تیغش
ببحر عشق هر موج از حبابی سرخوشست اما
سری کو تا بعرض گردش آرد ساغر تیغش
ندارد موج هرگز در کنار بحر آسودن
باین شوخی چسان خوابیده جوهر در بر تیغش
درینمحفل که یکخواب فراموشست راحتها
کجا پهلو نهد کس گر نباشد بستر تیغش
بقطع زندگی (بیدل) نفس مهلت نمیخواهد
رموز بی نیامی روشنست از پیکر تیغش