" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٤٣: دلی که گردش چشم تو بشکند سازش

دلی که گردش چشم تو بشکند سازش
بذوق سرمه شدن خاک لیسد آوازش
بهر زمین که خرام تو شوخی انگیزد
چمن بخنده نگیرد غبار گلبازش
بمحفلی که نگاهت جنون کند تعمیر
پری بسنگ زند شیشه خانه نازش
بخانه ئی که مقیمان انتظار تواند
زنند از آینه ها حلقه بر در بازش
من و جنون زده اشکی که چون بشور آید
بقدر آبله پا دمد تگ و تازش
غبار عرصه گه همتم که تا بالد
چو آسمان ننشیند زپا سرافرازش
برنگم آینه ئی بود سایه پرور ناز
در آفتاب نشاند التفات پروازش
تلاش خلق که انجام اوست خاکشدن
برنگ اشک تری میچکد از آغازش
بگرد عالم کمفرصتی وطن داریم
شرر خوشست بپرواز آشیان سازش
چه شعله ها که نیامد بروی آب امروز
مپرس از عرق بیدماغی نازش
زخویش تا نروی ناز اینچمن برجاست
شکست در پر رنگ تو کرد پروازش
بکوه (بیدل) اگر نالد از گرانی دل
فرو بسنگ رود تا قیامت آوازش