" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٨٠: پر کوته است دست بهر سود راز حرص

پر کوته است دست بهر سود راز حرص
غیر از گره برشته نه بسته است ساز حرص
عزلت گزیده ایم و بصد کوچه میطپیم
آه از قناعتیکه کشد بی نیازحرص
در رنگ آبرو زرت از کیسه میرود
انجام شمع بین و مپرسی از گداز حرص
خاکیم و هر چه گل کند از ما غنیمت است
ای غافلان چه وضع قناعت چه ساز حرص
آثار شرم از نظر خلق برده اند
خاکی مگر شود شره چشم باز حرص
از طبع دون هنوز به پستی نمیرسد
گر پا خورد زنقش قدم سرفراز حرص
دامن نچیده ایمن از آلودگی مباش
کین مزبله پر است زبول و براز حرص
آنجا که عافیت طلبی عزم جست وجوست
گامی بمقصد است قریب احتراز حرص
تا مرگ چون نفس زتگ و تاز چاره نیست
خوش عالمیست عالم بی امتیاز حرص
(بیدل) چو صبح صورت خمیازه بسته است
از خاک ما سپهر نشیب و فراز حرص