" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٨٤: مباد دامن کس گیرم از فسون غرض

مباد دامن کس گیرم از فسون غرض
کف امید حنا بسته ام بخون غرض
توهم آئینه احتیاج یکدگرست
منزهیم وگرنه زچند و چون غرض
فضای شش جهتم پایمال استغناست
هنوز در خم زنجیرم از جنون غرض
زبحر بهره سیری نبرد چشم حباب
پریست منفعل از کاسه نگون غرض
حریف تیشه ابرام بودن آسان نیست
حذر کنید زفرهاد بیستون غرض
دل از امید بپرداز جهل مفت غناست
جهان تمان فلاطون شد از فنون غرض
نداشت ضبط نفس غیر عافیت منصور
شنیدم از لب خاموش هم فسون ای غرض
سراغ انجمن کبریا زدل جستم
طپید و گفت همین یکقدم برون غرض
بروی کس مژه از شرم برنداشته ایم
مباد (بیدل) ما اینقدر زبون غرض