" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٨٦: بر جنون نتوان شد از عقل ادب پرور محیط

بر جنون نتوان شد از عقل ادب پرور محیط
سعی گوهر تا کجاها تنگ گیرد بر محیط
غیر بیکاری چه می آید زدست مفلسان
نیست جز بر ناتوانی پیکر لاغر محیط
بهره آسایش داناز گردون روشن است
از حباب و موج دارد بالش و بستر محیط
صاف طبعانرا به پستی می نشاند چرخ دون
با همه روشندلی در دست گوهر در محیط
کرد دل را پایمال آرزو سعی نفس
موج آخر از هوا افتاد غالب بر محیط
هر کسی را در خور اسباب تشویش است ورس
از هجوم موج بر خود میکشد لشکر محیط
عالمی را میکشی زیر نگین اعتبار
گر شوی بر آبروی خویش چون گوهر محیط
قابل تحریر اشکم نیست طومار دگر
صفحه واری شاید از طوفان زند مسطر محیط
عزت و خواری غبار ساحل تمییز ماست
ورنه از کف فرق نگرفته است تا عنبر محیط
بی ندامت نیست هستی هر قدر بالد نفس
موج تا باقیست دستی میزند بر سر محیط
(بیدل) از وضع قناعت بار دوش کس نیم
کشتی ما چون صدف گیرد بسر کمتر محیط