" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٩٠: دارد از ضبط نفس طبع هوس پرور چه حظ

دارد از ضبط نفس طبع هوس پرور چه حظ
جز گرفتاری زتاب رشته با گوهر چه حظ
داغ محرومی همان بند غرور سروری است
شمع را غیر از غم جانکاهی از افسر چه حظ
در هوای برگ گل شبنم عبث خون می خورد
خواب چون نبود نصیب دیده از بستر چه حظ
گریه ات رنگی نه بست از دیده حیران چه سود
بی می از کیفیت خمیازه ساغر چه حظ
کسب دانش سینه خود را بناخن کندن است
می کنند آئینه های ساده از جوهر چه حظ
ظلم بر آبله زمنع کامرانیها مکن
غیر جوع و شهوت از دنیا بگاو خر چه حظ
رغبت و نفرت بهشت و دوزخ انشا می کند
تشنگی می باید اینجا ورنه از کوثر چه حظ
داده ایم از حاصل اسباب جمعیت بباد
مرغ ما را جز پریشانی زبال و پر چه حظ
ای که میخواهی چراغ محفل اعیان شوی
غیر ازین کز دیده ات آتش چکد دیگر چه حظ
لذت دنیا نمی ارزد بتلخیهای مرگ
کام زهرا ندوده ئی تر غیبت از شکر چه حظ
جام قسمت برتلاش جستجو موقوف نیست
از نصیب خضر جز حسرت باسکندر چه حظ
چون کمان می بایدت با گوشه تسلیم ساخت
خانه دار وهم را از فکر بام و در چه حظ
حسن بیرنگی اثر پیرایه تمثال نیست
گر کنی آئینه از خورشید روشنتر چه حظ
(بیدل) از ژولیده موئی طبع مجنون مرا
گر نباشد دود سودای کسی در سر چه حظ