" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢: کنون که میگذرد عیش چون نسیم زباغ

کنون که میگذرد عیش چون نسیم زباغ
چو گل خوش آنکه زنی دست در رکاب ایاغ
زشبنم گلم این نکته نقد آگاهیست
که گرد آبله پائی شکسته اند بباغ
زچشمک گل باغ جنون مشو غافل
تنیده است نگاهی بخط ساغر داغ
گذشته است زهستی غبار وحشت ما
زرنگ رفته همان در عدم کنند سراغ
درین بساط که حیرت دلیل بینائیست
بغیر سوختن خود چه دید چشم چراغ
چه انجمن چه گلستان فضای دلتنگیست
مگر زمزبله جوید کسی مقام فراغ
زدرس عشق بحرف هوس قناعت کن
خمار نغمه بلبل شکن ببانگ کلاغ
تلاش منصب پروانه مشربی مفتست
بگرد گرد سر هر دلی که دارد داغ
خمار مجلسیان عرض ساغر است اینجا
زبیدماغی مستان رسانده گیر دماغ
دو روز در دل خون گشته جوشن زن (بیدل)
نه باغ در خور جولان آرزوست نه راغ