نشه عجزم چو شبنم داد بر طیب دماغ
از گداز عجز طاقت یافتم می در ایاغ
بیخودی گل میکند از پرده آزادیم
می شود برق نظر بال و پر رنگ چراغ
چون نگین تا حرف نامت در خیالم نقش بست
دست بر هر دل که سودم برق شوقش کرد داغ
مستی چشم تو هر جا بردرد طرف نقاب
از شکست رنگ می چون گل زهم ریزد ایاغ
عافیت نظاره را در آشیان حیرتست
داغ گشتن شعله را از پر زدن بخشد فراغ
گر باین بی پردگی می بالد آثار جنون
دود میگردد صدا در حلقه زنجیر باغ
از جسد دل آشیان طعن غفلت می شود
رنگ بر آئینه ناصاف میگیرد کلاغ
از تو هر مژگان زدن گم می شود همچون توئی
گر نداری باور از آئینه روشن کن سراغ
عمرها شد شسته ام چون ابر دست از خرمی
(بیدل) از من گریه می خواهد چه صحرا و چه باغ