" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٩: یارب از سر منزل مقصد چسان یابم سراغ

یارب از سر منزل مقصد چسان یابم سراغ
دیده حیرانست و من بیدست و پا دل بیدماغ
غیرت بیدست و پائیهای شخص همتم
هر کرا سوزد نفس می بایدم گردید داغ
دل اگر روشن شود غفلت نمیگنجد بچشم
آنچه نتوان دید تاریکیست در نور چراغ
زشت هم از قرب خوبان وج خوبی میزند
خار را جوهر کند آینه دیوار باغ
از سبکروحان گرانجانی ست گر ماند اثر
بوی گل هر جا رود با خویش بردارد سراغ
ساغر فطرت بگردش گر نیاید گومیا
نیست کم بوی جنون هم بهر سامان دماغ
کرد آگاهم زسور و ماتم این انجمن
در بهار آواز بلبل در خزان بانگ کلاغ
بی طپیدن نیست ممکن وضع ایجاد نفس
ای زاصل کار غافل زندگی آنگه فراغ
سوختن آماده باش آگاهیت غفلت دمید
صبح خود را شام کردی شام می خواهد چراغ
اختلاف وضعها (بیدل) لباسی بیش نیست
ورنه یکرنگ است خون در پیکر طاوس و زاغ