" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٣: تحقیق را بما و من افتاده اختلاف

تحقیق را بما و من افتاده اختلاف
در هیچ حال با نفس آینه نیست صاف
همصحبتان ببازی شطرنج سرخوش اند
تا نگذرد مزاج نفاق از سر مصاف
یاران اگر لبی بتأمل رسانده اند
خمیازه خورده است گره در کمین لاف
لطف معانی از لب هذیان نوا مخواه
چون پاس آبرو زدم تیغ بیغلاف
پیوندها بروی گسستن گشوده اند
گو وهم تار و بود خیالات ننگ باف
چون مو سپید شد سر دعوا بخاک دزد
این برف پنبه ایست اشارتگر لحاف
دیدی هزار رنگ و نشد رمزی آشکار
ای صاحب دماغ نه ئی شخص موشگاف
آخر همه به نشه تحقیق میرسیم
پیداست تا دماغ پس و پیش و در دو صاف
بی یار زیستن زتو (بیدل) قیامت است
جرمی نکرده ئی که توان کردنت معاف