گاه برنگ مایلی گاه ببوی بی نسق
دسته باطلت که بست این چمن حضور حق
تا تو زحرص بگذری وزغم جوع وارهی
چیده زمین و آسمان عالم کاسه و طبق
عمر شد و همان بجاست غفلت خود نمائیت
از نظر تو دور رفت آینه های ما سبق
پوست بتن شکنجه چید هر سر مو بخم رسید
منتخب چه نسخه است اینکه شکسته ئی ورق
در عمل محال هم همت مرد سرخ روست
برد علم بر آسمان پای حنائی شفق
تحفه ئی محفل حضور در کف عرض هیچ نیست
کاش شفیع ما شود آینه سازی عرق
قانع قسمت ازل وضع فضولش آفت است
مغز با متلا سپرد پسته دمی که گشت شق
خواه دو روزه عمر گیر خواه هزار سال زی
یکنفس است صد جنون یک رمق است صد قلق
هر کس ازین ستمکشان قابل التفات نیست
چشم بهر چه وا کنید (بیدل) ماست مستحق