ای مژده ئی دیدار تو چون عید مبارک
فردوس بچشمی که ترا دید مبارک
جان دادم و خاک سر کوی تو نگشتم
بخت اینقدر از من نپسندید مبارک
در نرد وفا برد همین باختنی بود
منحوس حریفی که نفهمید مبارک
هر سایه که گم گشت رساندند بنورش
گردیدن رنگی که نگردید مبارک
ای بیخردان غره اقبال مباشید
دولت نبود بر همه جاوید مبارک
صبح طرب باغ محبت دم تیغ است
بسم الله اگر زخم توان چید مبارک
ژولیدگی موی سرم چتر فراغیست
مجنون مرا سایه این بید مبارک
بر بام هلال ابروی من قبله نما شد
کز هر طرف آمد خبر عید مبارک
دل قانع شوقیست بهر رنگ که باشد
داغ تو بما جام بجمشید مبارک
در عشق یکی بود غم و شادی (بیدل)
بگریست سعادت شد و خندید مبارک