" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٣٦: غیر خاموشی ندارد گفتگوی ما نمک

غیر خاموشی ندارد گفتگوی ما نمک
تا بکی بر زخم خود پاشد لب گویا نمک
سیر باغ حسن خواهی از حیا غافل مباش
در دل آبست آنجا سخت ناپیدا نمک
جاده ها چون زخم بیچاک گریبان نیستند
گرد مجنون تا کجاها ریخت در صحرا نمک
زین گلستان هر چه می بینی برنگی می طپد
شبنم گل نیست الا بر جراحتها نمک
گرد موهومی بخاک نیستی آسوده بود
یاد دامان که شد یارب بزخم ما نمک
محو تسلیم وفایم از فضولیها مپرس
داغ ما را نیست فرق از پنبه کردن با نمک
در طلوع مهر بی عرض تبسم نیست صبح
هر که گردد خاک راهت میکند پیدا نمک
چاره خون عافیتها میخورد هشیار باش
نسبت مرهم قوی افتاده اینجا با نمک
بی تغافل ایمن از آفات نتوان زیستن
دیده باز است زخم و صورت دنیا نمک
طبع دانا میخورد خون از نشاط غافلان
خنده موج است (بیدل) بر دل دریا نمک