" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٣٩: کعبه دل گرچه دارد تنگ ارکانش زسنگ

کعبه دل گرچه دارد تنگ ارکانش زسنگ
میدهد تمکین نشانی در بیابانش زسنگ
محو دیدار ترا از آفت دوران چه باک
کم نمی باشد حصار چشم حیرانش زسنگ
عشرت مجنون چه موقوفست بر اطفال شهر
دشت هم از کوه پر کرد است دامانش زسنگ
حسن محجوبی که هست از کعبه و دیرش نقاب
عاشقان چون شعله می بینند عریانش زسنگ
آسمان مشکل گره از دانه ما واکند
گر همه چون آسیا ریزند دندان زیر سنگ
اعتبار است اینکه ما را دشمن ما میکند
سنگ اگر مینا نگردد نیست نقصانش زسنگ
سختی ایام درخورد قبول طبع کیست
چون فلاخن رد کند هر کس برد نانش زسنگ
حسن کز جوش نزاکت یکقلم رنگست و بس
بوالفضولی چند میخواهند پیمانش زسنگ
سر برسوائی کشد ناچار چون نقش نگین
گر همه مجنون من باشد گریبانش زسنگ
یکشرر بیطاقتی هر جا پرافشاند زدل
نیست ممکن گر ببندی راه جولانش زسنگ
مزرع دیوانه ما بسکه آفت پرور است
آبیارش موج زنجیر است و بارانش زسنگ
نیست آسان ره بکهسار ملامت بردنت
دانه میچینند همچون کبک مرغانش زسنگ
تاز غفلت نشکنی دل گوشه گیر جیب تست
شیشه را در سنگ میدارند پنهانش زسنگ
آتشی بسیار دارد (بیدل) این کهسار وهم
بر دل افسرده ریزد کاش طوفانش زسنگ