گهر محیط تقدسی مکن آبروی حیا سبک
چو حباب حیفت اگر شوی زغرور سر بهوا سبک
نسزد زمسند سیم و زر بوقار غره نشستنت
که زمانه میکشد آخرش چو گلیمت از ته پا سبک
زترنم نی و ارغنون بدل گرفته مخوان فسون
که زسنگ دامن بیستون نکند کسی بصدا سبک
همه گر بناله علم کشی و گر اشک گردی و نم کشی
بترازوئی که ستم کشی نشود بغیر جزا سبک
بعلاج ننگ فسردگی نفسی زتنگی دل برا
که چون سنگ رنج گرانیت نشود مگر بجلا سبک
کند احتیاجت اگر هدف بگشای لب مفراز کف
که وقار گوهر اینصدف نکنی بدست دعا سبک
غم بی ثباتی کاروان همه کرد بر دل ما گران
بکجاست جنسی ازین دکان که شود ببانگ درا سبک
مخروش خواجه بکر و فر که ندارد اینهمه آنقدر
دو سه گام آخر ازین گذر تو گران قدم زن و پا سبک
اگرت بمنظر بی نشان دم همتی کشد عنان
چو سحر بجنبش یکنفس زهزار ریشه برا سبک
زگرانی سرآر رو شده خلق غرقه های هو
تو اگر تهی کنی این کدو شود اتفاق شنا سبک
نکشید (بیدل) از اینچمن عرق خجالت پرزدن
چو غبار بی نم هرزه فن نشود چرا بهمه جا سبک