یک برگ گل نکرده زرویت بهار رنگ
میغلطدم نگاه بصد لاله زار رنگ
تا چشم آرزو برهت کرده ام سفید
چندین سمن شکسته ام از انتظار رنگ
موج طراوت چمن ناامیدیم
دارم شکستنی که ندارد هزار رنگ
بیرنگی ئی بهیچ تعلق گرفته ام
یعنی برنگ بوی گلم در کنار رنگ
کو مایه ئی که قابل غارت شود کسی
ایصورت شکست غنیمت شمار رنگ
بر هر نفس زخجلت هستی قیامتی است
صد رنگ میطپد برخ شرمسار رنگ
قسمت درینچمن زبهاران قوی تر است
آفاق غرق خو نشد و نگرفت خار رنگ
ما را چو گل بعرض دو عالم غرور ناز
کافیست زان بهار یک آینه وار رنگ
سیر بهار ناز تو موقوف خلوتی است
ای بوی گل بحلقه در واگداز رنگ
عمریست رنگ باخته وحشت دلم
خون کرد هوشم این گل بی اختیار رنگ
جوش خیال انجمن بی نشانیم
(بیدل) بهار من نکند آشکار رنگ